به گزارش دیار عالمان، تقویم را ورق می زنم. به ۱۶ آذر که می رسم ناخود آگاه آهی میکشم! یادش بخیر. انگار وقت نکردم حتی پلک بزنم چه راحت ۱۲ سال از اولین ۱۶ آذری که دانشجو شدم، گذشت.
طبق معمول اول روز سری به کانال های خبری تلگرام وسایت ها می زنم. همه جا پر است از تبریک به دانشجو گاه با طنز و گاه جدی.
لحظه ای بعد انگار همان جوان دیروزم و بی خیال از کارو زندگی راهی دانشگاه غیر انتفاعی پیام گلپایگان می شوم تا شاید در مراسم روز دانشجویش، بار دیگر فکر اعتلا و پیشرفت به ذهن گرفتار این روزهایم ذره ذره تزریق شود.
دانشگاه را که می بینم گذر سال ها را فراموش میکنم انگار ۱۸ ساله ام. پر از آرزو، منتظرم با صدایی وحشتناک عالم را متحیر کنم و بگویم منم! علم را ترکاندم! دوست دارم ساعتی را در جمع این بچه ها فراموش کنم رویاهای شیرین سال های نه چندان دورم از آینده ای روشن، از روزهای پیشرفت ، از ..دوست دارم فراموش کنم که جوانیم را ۶ سال پشت این صندلی ها در سایه تحریم ها مدرک ارشد کردم.
دوست دارم فراموش کنم روزهایی ک باور داشتم تحصیل شده ملعبه ای برای سرگرم کردن جوانان وقتی کاری دربساط نیست وقتی عده ای ذخیره انقلاب شده اند و شکم های پر شده از حرامشان جلوی نگاه هایشان را گرفته دیگر چه می فهمند از اوقات تحصیل ما که چیزی جز اوقات فراغت ندارند!
پخش نوای آرامش بخش قرآن در فضا و پاره شدن رشته افکار آشفته ام حکایت از شروع مراسم دارد.
تجلیل از اساتید بسیجی، نماهنگی از حامد زمانی، ذکر مختصری از تاریخچه روز دانشجو و غیره باعث شد عرق ملیم گل کند با هیجان برنامه ها را دنبال کنم.
ناگهان با پخش یک برنامه لب خوانی نظم و جو دانشگاهی به هم ریخت. سالن تبدیل شد به فضایی صرفا شاد و نه دانشگاهی!
عده ای گوشه ای بساط کردند مختلط و مجلسی که گل انداخته است. جوا ن هایی که دوست دارند شور جوانیشان را این بار در فضای دانشگاه علنی کنند و حراستی که لابد خواب است.
چند نفر دانشجوی بسیجی بلند می شوند و به نشانه اعتراض جشن را ترک می کنند. چند نفر دیگر هم مات و مبهوت مانده اند. باورشان نمی شود به این سادگی کنترل برنامه از دستشان خارج شده باشد. طرف جمعیت می روند که حداقل تعداد دانشجویی که دانشگاه را با .. ٫اشتباه گرفته اند از بقیه جدا کنند یا حداقل اختلاط رابر هم زنند ناگهان حراست بیدار می شود و جلوی چشم ما به آن ها می گوید: به شما کاری ندارد دخالت نکنید بروید برای روز بسیج هر کاری میخواهید بکنید!
لحظه ای شک میکنم که فلسفه روز دانشجو چیست که با پخش نماهنگ آزادی در پایان مراسم کاملا از خواب بیدار می شوم. عجب حسن ختامی داشت!
از یکی از دانشجوهای معترض به جشن درباره مراسم سوال میکنم. با افسوس می گوید: روز دانشجو مصادف با16آذر 32 است که 3تن از داتشجویان مسلمان جلوی پای نیکسون به نوعی قربانی شدند. روزی است برای زنده نگه داشتن استقامت و استقامتی از جنس چمران ها و علم الهدی ها.
می خواهم صفحات ذهنش را ورق بزنم با شیطنت می پرسم چرا ناراحتید مگر شادی بد است؟ جواب می دهد: ما منکر شادی و شاد بودن دوستانما ن نیستیم اما مراسم وقتی سراسر پوچ و بی معنی باشدواقعا جای تاسف دارد. متاسفانه ما الان در دنیا جایگاه علمی کشورمان بشدت پایین آمده است.
با اندیشه ای لبریز ادامه می دهد: با توجه به سیاست گذاری های مقام معظم رهبری بایستی نگاه به دورن داشت یا همان اقتصاد مقاومتی. حضرت آقا فرمودند ما نباید سرعت رشد علمی کشورمان را به سرعت جهانی برسانیم بلکه باید بیشتر از سرعت آنها حرکت کنیم تا عقب ماندگی ها جبران شود. حالا بنده سوالم از مسئولان دانشگاه این است که بزرگواران تا الان چه کار مثبتی انجام دادید درجهت رشد علمی دانشگاه؟چه کار پژوهشی انجام دادید؟حتما طبق معمول تنها دستاورد که همون پهپاد بود میخواهید بیان کنید؟غیر از آن؟هیچ… کدوم کارگاه شما تجهیز است؟کدوم سایت شما بروز است؟
جوان دانشجو که ذهن دردمندش افقی فراتر از این مراسم را دنبال می کند ادامه می دهد: اینها همه لازمه پیشرفت علم است اما متاسفانه می بینیم که به بهانه یک مراسم پوچ و بیهوده سر همه را گرم می کنند واز راه اصلی کشور دور می کنند کلید پیشرفت اقتصاد امروز در دستان دانشگاه و دانشجو است که متاسفانه جریان نفوذ روی بعضی عناصر تاثیر گذاشته است.
کیفم را برمیدارم و قدم زنان از دانشگاه خارج می شوم
این بار رفتنم به دانشگاه نه تنها به سوالات ذهنم پاسخ نداد که کوله باری از سوال و درد را همراهم بدرقه کرد.با خودم فکر می کنم ای کاش مسئولین دانشگاه می دانستند روز دانشجو روز رقصاندن و پایکوبی دانشجویان نیست. ای کاش کمی فکر می کردند..
مرضیه غفاری
انتهای پیام/