به گزارش پایگاه تحلیلی خبری شهرستان گلپایگان ، متن یادداشت حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حسین میرلوحی با عنوان «شهید مطهری و «مرگ بر امریکا»؛نیرنگهای عمروعاص گونه!» بهشرح ذیل است:
شخصیتهای بزرگ و انسانهای تاثیرگذار در جامعه آنقدر روح بزرگ و معنویت استواری دارند که بسته به ارتباطشان با معارف وحیانی و ارادت به اهل البیت علیهم السلام جاودانگی تاریخی پیدا می کنند. فلذا خود ستونی استوار برای استناد دادن و ارجاع نمودن می شوند. یعنی آنچنانکه از آبشخور معارف معصومین علیهم السلام مستقیما و خالصا فیض برده اند، خود چشمه ای جوشان و منبعی نسبتا غیر قابل خدشه برای مستدل کردن مباحث افراد می گردند.بنابراین هرآن باید منتظر بود که این جویبار خرمی بخش توسط سودجویان گل آلوده شود و در اواسط راه از آب گل آلود ماهی مورد نظر صید گردد. استاد شهید مرتضی مطهری رضوان الله تعالی علیه از زمره ی همین دانشمندان بزرگ است که به حق در سده ی اخیر از حیث تنوع، بروز بودن، عمیق بودن و کارگشا بودن آثار منحصر به فردی از خویش بجای گذاشته است و امام امت ،خمینی کبیر آن جمله استثنائی را در حق آثارایشان بیان فرمودند که:«آثار وی بی استثناء آموزنده و روانبخش است». همچنین مقام معظم رهبری دام ظله العالی بعنوان اصلی ترین تئوریسین انقلاب اسلامی در ضمن بیانی فرمودند:«آثار استاد مطهری مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی است.»
این چنین تاییدات اعتماد برانگیز هر علاقمند حق جویی را باید به سمت آثار ایشان رهنمون سازد؛ اما همانطور که گذشت باید از آفات و برداشتهای سطحی و برشی از این آثار نیز بشدت اجتناب کرد و مراقب بود تا دیگرانی که خود سیاست دیگری برای این نظام در اوهام خویش تصور می کنند ، لوحهای پاک افکار و اندیشه جوانان این مرز وبوم را آلوده نسازند و ایشان را هم نحرف نکنند.
در تاریخ 21 مهر 1392 در پایگاه شخصی یکی از سران نظام اسلامی (که این روزها عهده دار ایجاد جنگ روانی و محک افکار عمومی در ارتباط با سازش با قدرتهای مستکبر شده است ) با عنوان «انقلاب ما جنگ ابدی نیست» نقل قولی صحیح از کتاب «آینده انقلاب اسلامی» نوشته استاد مطهری منتشر شد، که ممکن است با توجه به سیاستی که اخیرا این سایت در پیش گرفته تکمیل کننده قسمتی از پازل این نقشه باشد.یعنی ممکن است به خواننده طوری القاء شود که اگر استاد مطهری می فرمایند :« اما عده ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می کنند یعنی برای آنها مبارزه و انقلاب هدف است» و این عده را ذم می کنند،به این معناست که ایشان با یک نوع سازشکاری و تن آسایی و راحت طلبی موافقند و چنانکه مصالح سطحی اقتضا کند ، مبارزه با دشمن توجیهی ندارد.
البته نگارنده در صدد متهم کردن، سایت فوق الذکر نیست چرا که نقل قول کامل بوده و نظر استاد در مورد این که ایشان مبارزه را به عنوان «یک ابزار مهم در راه برقراری شریعت و عزت اسلامی» بیان نموده است؛ اما بالاخره این سوال باقیست که انتخاب این بحث و آوردن آن در لابلای تیترهای دیگر سایت از جمله:«تندروها درمقابل نظر مردم نایستند» «رابطه با امریکا با نظر مردم است» «دستور امام برای حذف شعار مرگ بر امریکا» «حذف مرگ بر امریکا اشکالی ندارد» و…. دهها تیتر مشابه دیگر که در دستور کار استراتژیک این سایت قرار گرفته است، به چه معناست؟!
مناقشات و جدال های سیاسی نیز در این عرصه، یک بازی بچگانه بیش نبوده و رسالت طلبگی اینجانب نیز اقتضای آن را ندارد که در این زمینه قلمفرسایی کنم؛ اما همانطور که در مقدمه بحث گذشت واقعا باید دید، بیان این جمله از جانب استاد مطهری که دانشمندی عمیق واسلام شناسی بی نظیر بوده است در منظومه ی فکری استاد دقیقا به چه معناست؟
* آثار مطهری و مبارزه
اگر نگاه گذرا و به اصطلاح روزنامه وار به آثار استاد مطهری ببینیم شاید بدون اغراق بتوان گفت اثری از آثار وی نیست که جمله ای درباره ی مبارزه و عزت طلبی در آن به چشم نخورد. بگذریم از اینکه بطور خاص یکی از آثار فاخر وی که تحولی هم در اندیشه عموم جامعه ایجاد کرد کتاب حماسه حسینی است که سراسر هیجان، شور، حق طلبی و مبارزه است، از جمله در قسمتهایی از این کتاب در این زمینه می خوانیم:« امّا حسین خطاب به مردم کوفه مىفرماید: «الا وَ انَّ الدَّعِىَّ ابْنَ الدَّعِىِّ» مردم! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما «قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ» (گریه استاد) مىدانید به من چه پیشنهاد مىکند؟ مىگوید:
حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوى و یا شمشیر. به امیرتان بگویید که حسین مىگوید: «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» حسین تن به خوارى بدهد؟! (گریه استاد) آیا او خیال کرده که من مثل او هستم؟ «یَأْبَى اللَّهُ ذلِکَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ الْمَؤْمِنونَ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» (گریه استاد) خدا مىخواهد حسین چنین باشد. شما مگر نمىدانید، آن زنازاده مگر نمىداند که من در چه دامنى بزرگ شدهام؟ من روى دامن پیغمبر بزرگ شدهام، روى دامن علىّ مرتضى بزرگ شدهام، من از پستان فاطمه شیر خوردهام (گریه استاد). آیا کسى که از پستان زهرا شیر خورده باشد، تن به ذلت و اسارتِ مثل پسر زیاد مىدهد؟! «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» ما کجا و تن به خوارى دادن کجا؟! شعار حسین در روز عاشورا از این تیپ است. آقایان سردستهها که براى دستههاى خودتان شعار مىسازید، ببینیدشعارهایتان با شعارهاى حسین مىخواند یا نمىخواند.» مجموعهآثاراستاد شهیدمطهرى، ج17، ص: 187٫
سرتاسر این کتاب موج است و حرکت و مملو است از خشم و کینه نسبت به سرفرودآوردن نسبت به یزیدیان زمان، اما استاد در همین زمینه کتاب مستقل دیگری تحت عنوان «نبرد حق و باطل» دارند بعنوان مثال قسمتی از اندیشه استاد در این فضا را تقدیم می کنم:«
اگر ما مبارزه حسین بن على (علیه السّلام) را با لشکریان یزید و ابن زیاد از جنبه نظامى، یعنى از نظر ظاهرى و صورى، در نظر بگیریم امام حسین شکست خورد و آنها پیروز شدند؛ امّا اگر ماهیّت قضیّه را در نظر بگیریم، فکرى و اعتقادى است، یعنى حکومت یزید سمبل جریانى بود که مىخواست فکر اسلامى را از بین ببرد و امام حسین براى احیاى فکر اسلامى جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین به مقصودش رسید یا نرسید؟ آیا توانست یک فکر را در دنیا زنده کند یا نتوانست؟
مىبینیم که توانست. هزار و سیصد سال است که این نهضت هر سال یک پیروزى جدید به دست مىآورد؛ یعنى هر سال عاشورا، عاشوراست و معنى «کلّ یوم عاشوراء»این است که هر روز به نام امام حسین با ظلم و باطلى مبارزه مىشود و حقّ و عدالتى احیاء مىشود. این پیروزى است و پیروزى بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن زیادها مىروند ولى حسینها و عبّاسها و زینبها باقى مىمانند، البتّه به عنوان یک ابده نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان یک صاحب اختیار و حاکم بر جامعه خویش. آرى، آنها مىمیرند امّا اینها زنده و جاوید باقى مىمانند.( مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج17 ص : 185)»
تا اینجا برای خواننده ی گرامی روشن شد که اصلا و ابدا در منظومه فکری استاد چنین دیدگاهی که در مقابل ظالم، تسالم ، تساهل و تسامح جایی دارد و می شود در مقابل او آرام نشست و اساسا او را دشمن نداشت جایی ندارد.بلکه مسلم واقعی تنها راه را در مبارزه ی هوشمندانه در می یابد و هرآن برای ضربه زدن به او از ابزار مناسب استفاده می کند. حال که این مطلب بیان شد، لازم است با دیدگاهی «فعالانه تر» و شاید به تعبیری «انقلابی تر» از استاد آشنا شویم. آنجا که استاد بحث از جهاد ابتدایی را مطرح می کنند و تیر خلاصی بر تفکر سازش و آرامش می زنند؛ اما قبل از ارائه دیدگاه استاد لازم است عرض شود، گرچه در مقالات مرسوم نیست که نقل قول طولانی از فردی بیان شود و آن را امری مذموم می شمارند اما از آنجا که برخی ممکن است تحلیل و برداشت شخصی نگارنده را تحمیل بر نوشته استاد تلقی کنند، یا آن را برشی از «مطلوب» نویسنده برداشت کنند ، آنچه که استاد در ذیل بحث «جهاد» در این زمینه مرقوم فرمودند را بی کم و کاست ارائه می نمایم:«…در آیه دیگر که در سوره توبه است مىفرماید: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کافَّةً کَما یُقاتِلونَکُمْ کافَّةً. با تمام این مشرکین بجنگید همچنانکه آنها با تمام شما مىجنگند.
مقدمهاى براى این آیه و آیه دیگر برایتان عرض بکنم، و آن این است: گفتیم که ممکن است اجازه جهاد به صورت مقید باشد؛ مقید به چه؟ یک قیدش این است که طرف در حال تجاوز باشد، دارد به شما هجوم مىآورد، چون او با شما مىجنگد شما با او بجنگید.
آیا قید منحصر به همین است که طرف بخواهد با ما بجنگد؟ یا یک چیز دیگر هم هست؟ آن چیز دیگر این است که ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد ولى مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افراد انسانها شده است و ما قدرت داریم آن انسانهاى دیگر را که تحت تجاوز قرار گرفتهاند نجات بدهیم، اگر نجات ندهیم در واقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کردهایم. ما در جایى که هستیم کسى به ما تجاوزى نکرده ولى یک عده از مردم دیگر که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند تحت تجاوز قرار گرفتهاند (اگر مسلمان باشند مثل جریان فلسطینىها که اسرائیلىها آنها را از خانه هایشان آواره کردهاند، اموالشان را بردهاند، انواع ظلمها نسبت به آنها مرتکب شدهاند ولى فعلًا به ما که کارى ندارند) آیا براى ما جایز است که به کمک این مظلومهاى مسلمان بشتابیم براى نجات دادن آنها؟.
بله این هم جایز است بلکه واجب است، این هم یک امر ابتدایى نیست، این هم به کمک مظلوم شتافتن است براى نجات دادن از دست ظلم، بالخصوص که آن مظلوم مسلمان باشد.
و اما اگر آن مظلوم غیر مسلمان باشد، دوگونه است: یک وقت است آن ظالم مردم را در حصارى قرار داده است که مانع نشر دعوت اسلام است. اسلام به خودش حق مىدهد که دعوتش را در جهان منتشر کند ولى اگر دعوتش بخواهد منتشر بشود فرع بر این است که آزادى براى نشر دعوت داشته باشد که بتواند برود دعوت خودش را منتشر کند.
شما دولتى را در نظر بگیرید که مانع است از اینکه مسلمین صداى اسلام را به توده مردم برسانند، مىگوید تو حق ندارى حرفت را بزنى، من نمىگذارم. در اینجاجنگ با توده مردم جایز نیست، توده مردم که گناهى ندارند، توده مردم بىخبرند، ولى آیا با آن رژیم فاسدى که یک اعتقاد پوسیدهاى را تکیه گاه خود قرار داده و از آن مانند زنجیرى بر گردن مردم استفاده مىکند و مانع نشر دعوت اسلام در میان آن مردم است جنگیدن جایز است که این مانع از سر راه ملت برداشته بشود یا نه؟ و در واقع با این محیط اختناق، مبارزه کردن جایز است یا جایز نیست؟ از نظر اسلام این هم جایز است براى اینکه خود این یک نوع قیام در برابر ظلم است، گو اینکه خود این مظلوم بسا هست به این ظلم توجه ندارد، او تقاضا نکرده است. ولى لزومى ندارد تقاضا شده باشد. ( مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج20، ص: 233)
با این تفصیل مشخص شد که معیار مبارزه رفع ظلم در عالم است، یعنی هرجا ظلم هست، مبارزه است.نباید خاموش نشست، نباید نفرت نداشت.حداقل نباید ساکت ماند.استاد نه تنها این بحث را از دیدگاه فقهی در آثارشان مطرح می کنند بلکه به نحوی به مدعیان اخلاق و اخلاق مداری هم نهیب زده و مبارزه را امری مقدس برمی شمارند:« قداست دفاع از حقوق: دفاع از حقوق- اعم از حقوق فردى و حقوق اجتماعى- و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدس است:
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ
خداوند دوست نمىدارد اعلان به بدگویى (رسواسازى) را مگر در مورد مظلوم نسبت به ظالم.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
أفْضَلُ الْجِهادِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إمامٍ جائِرٍ برترین جهادها سخن عدالت در برابر پیشوایى ستمگر است.
على علیه السلام به نقل از رسول اکرم- که مکرر این جمله را ادا مىکرده است- مىفرماید:
لَنْ تُقَدَّسَ امَّةٌ حَتّى یُؤْخَذَ لِلضَّعیفِ حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَیْرَ مُتَعْتِعٍ .هیچ قوم و ملتى به مقام قداست (ارزش ستایش داشتن) نمىرسد مگر آنکه به مرحلهاى برسند که ضعیف بدون بیم و ترس و بدون لکنت زبان حق خود را از قوى بازستاند. ( مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج2، ص: 248)»
همانطور که ملاحظه فرمودید علاوه بر اتقان دیدگاه استاد از منظر عقل، پشتوانه ی ثقیل نقل هم جانمایه بحث استاد در این حول است و هیچ صالح و طالحی را توانایی ویارای ایستادن در مقابل این منطق سدید نیست.
* آسیب شناسی مفهوم مبارزه در آثار استاد
نمونه های فوق الذکر تنها مشتی از خروار بود و علامه شهید به کرات و به هر مناسبتی سخن از مبارزه را به میان می آوردند. بعید نیست که بگوییم استاد چنین روزهایی را برای انقلاب می دیدند که تن آسایی و راحت طلبی بلای جان خواص و عوام جامعه بشود و بدین جهت حدود دوهزار و پانصد (2500) بار از کلماتی چون مبارزه، نبرد، جنگ، حماسه، مجاهده و جهاد در آثارشان استفاده نمودند.
اما بالاخره سوال اینجاست: چرا استاد با کسانی که «مبارزه را اصل می دانند»، «مبارزه» می کند؟ چرا «انقلاب اسلامی» را اصل می داند و نه «اسلام انقلابی»؟
برای پاسخ به این سوال شکی نیست که باید به فضای فکری آن دوران بازگشت و پاسخ را در زمینه های اندیشه ای آن عصر جستجو نمود.کتاب آینده انقلاب اسلامی که مستند سایت مارالذکر قرار گرفته است از آخرین آثار استاد است که احتمالا در حدود سال 57 تا اوایل 58 چاپ شده است. یعنی ابتدای انقلاب! عصر بیان ایدئولوژی های مختلف برای قدکشیدن در مقابل اندیشه ناب انقلاب اسلامی. قویترین و پرمایه ترین آنها، ایدئولوژی مارکسیستی است. تفکری که عالم را دیالکتیکال معنا می کند و رمز حرکت تاریخ را تضاد بین طبقه قوی و ضعیف برمی شمرد. به تعبیر دیگر نفی طبقه ثروت مند و جایگزینی طبقه کارگر.تفکری که می گوید کارگر باید دائم در مقابل کارفرما مبارزه کند و فقط تنها راه گردش تاریخ مبارزه ی همیشگی کارگر با کارفرماست بای نحو کان. هرگاه کارگران غلبه کردند ، قهرا طبقه ای زیردست می شوند و دوباره آنها باید بجنگند.به بیان استاد:«
* ریشه این فکر که «مبارزه اصل است»
این فکر که مبارزه اصل است ناشى از فکر دیگرى است که کسانى که مادى فکر مىکنند در مورد جامعه و تاریخ دارند و آن این است که تاریخ و طبیعتْ جریان به اصطلاح دیالکتیکى را طى مىکنند و از میان اضداد عبور مىکنند، همیشه در دنیا جنگ اضداد آنهم به شکل دیالکتیکى برقرار است یعنى هر واحدى در طبیعت و در تاریخ بالضروره ضد خود و نفى کننده خود را در درون خود پرورش مىدهد و بعد میان خودش و خودش یعنى میان عناصر کهنه خودش و عناصر نو خودش جنگ درمىگیرد و این جنگ به پیروزى آن ضدى که تازه پا به دنیا گذاشته، به پیروزى نو و ترکیب شدن نو و کهنه (به یک معنى دیگر) مىانجامد. بار دیگر این جریان شروع مىشود. اصلا طبیعت جنگ است، زندگى جنگ است، جامعه جنگ است، همه چیز جنگ است. اخلاق خوب هم یعنى همیشه شکل آنتىتز را داشتن، شکل انکار هر چه هست و انکار وضع موجود را داشتن، وضع موجود هر چه مىخواهد باشد. تا دیروز شما مبارزه مىکردید براى این که یک وضعى به وجود بیاید. شما که در این جبهه بودى مترقى بودى، متکامل بودى، کارَت صحیح بود.
همین قدر که این وضع به وجود آمد، فورا در درونش یک حالت انکار این وضع به وجود مىآید، دیگر تو بعد از این کهنه هستى و باید از بین بروى و باید آن دومى به وجود بیاید. اساسا این مبارزه یک لحظه متوقف نمىشود و نباید هم متوقف شود و همیشه هر چه چهره مبارزه را داشته باشد حقانیت هم مال اوست. مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج24 ص : 172)»
این همان تفکری است که به اصطلاح «مجاهدین خلق» آن را ترویج می کردند و با آن بدنبال سهم خواهی از انقلاب اسلامی بودند. همانهایی که ما امروز آنها را منافقین می نامیم و بهتر بگویم همانهایی که با چنگالهای پلیدشان در 12 اردیبهشت 58 استاد فرزانه مارا یعنی مطهری مظلوم را شهید کردند.
در حالی که همان طور که گذشت انقلاب اسلامی، وظیفه خود را مبارزه با ظلم در جهت برقراری عدالت و ولایت می داند، نه صرفا یک مبارزه دیالکتیکال بین طبقاتی که بی چون و چرا در هر عصر و مصری فقط باید با هم مبارزه کنند.
* نتیجه گیری
بنابراین آنچه که از استاد به عنوان مبارزه با اسلام انقلابی بیان شده است هیچ گونه ارتباطی با مبارزه با استکبار جهانخوار و تسلیم به اینگونه قدرتهای زورگو ندارد و فضای فکری آن بحث مربوط به پارادایم ابطال انگیزه های مارکسیستی است ولاغیر.