به گزارش دیار عالمان به نقل از خبرگزاری بسیج زینب مداح همسر شهید مدافع حرم، مهدی اسحاقیان، خود فرزند شهید است و در خانواده ای که به عطر شهادت آمیخته است رشد و نمود کرده است. او در گفت و گویی از عشق همسرش به شهادت می گوید و اینکه برای نشان دادن رضایتش برای اعزام مهدی به سوریه برای او احادیث جهاد را جمع آوری می کرده و می خوانده است.
از کبوترانی تعریف کرد که آقا مهدی در هر تماس از سوریه حالشان را می پرسید و بعد از شهادت او دیگر روی تخم هایش نخوابید!
همسر شهید مدافع حرم، 6 سال زندگی مشترک با شهید مهدی اسحاقیان را عاشقانه توصیف می کند و می گوید: همیشه با خودم می گفتم خوش به حال خانواده هایی که همسرشان را برای جنگ به سوریه می فرستند و همیشه غطبه آنان را می خوردم.
..و بالاخره مهدی با تمام شدن ساختمان خانه دیگر دلیلی برای ماندن نداشت، سر پناه همسرش را ساخت و او را به خدای زینب (س) و زینب(س) سپرد و 30 اردیبهشت امسال به سوریه اعزام و : 5 شنبه 20 خرداد همزمان با سومین روز ماه رمضان مهدی با اثابت ترکش به سرش به شهادت می رسد و روز دوشنبه 24 خرداد پیکر او را به معراج شهدای تهران می آورند و عصر همان روز به فرودگاه اصفهان منتقل کردند و در امامزاده جعفر(ع) با استقبال پر شکوه مردم تشیع شد.
شهید مهدی به عنوان نهمین شهید مدافع حرم خمینی شهر در روز چهارشنبه 26 خرداد ماه در گلزار شهدای اسلام آباد درچه در کنار قبرسردار محمد باقر مداح که پدر من هستند آرام گرفت.
ترکش از همین جا رد می شود
زینب مداح از الهامات شهید شدن آقا مهدی اینگونه تعریف می کند: یکبار یادم است آقا مهدی قبل از رفتنش به سوریه به من گفت: شانه هایم را بمال که یهو دستم محکم به پشت گردنش خورد که سریع معذرت خواستم که آقا مهدی برگشت به من گفت مشکلی نیست قرار است ترکش از همین جا رد شود که این حرفش نشانه به شهادت رسیدن آقا مهدی بود. وقتی هم که پیکر آقا مهدی را آوردند نگاهش کردم دیدم واقعا تیر از هم آنجا رد شده است و نصفی از پشت سرش رفته بود.
با دیدن پیکر شهید آروم شدم
وی لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش را اینگونه روایت می کند: وقتی که خبر شهادت آقا مهدی را به من دادند یهو حس کردم پشتم خالی شده است و باور نمی کردم و فکر می کردم که به من دروغ می گویند ولی وقتی پیکرش را دیدم دلم آرام گرفت.
در خوابم شهادت آقا مهدی الهام شده بود
همسر شهید از مورد خوابش که نشانه به شهادت رسیدن آقا مهدی بود می گوید: آقا مهدی شب جمعه بیستم خرداد به شهادت رسید و من همان شب خوابی دیدم که نمی دانستم تعبیرش چیست؟ « خواب دیدم در مسجدی که «27 خرداد ماه» مراسمش را گرفتیم، اسب سفیدی گذاشته اند و به من گفتند سوار این اسب شو ؛ من سوار شدم که اسب شروع کرد بلا رفتن به آسمان ها و موهای سر من پریشان شد؛ من دغدغه داشتم که چرا هر کاری می کنم نمی توانم موهایم را زیر چادر بپوشانم که از دید نا محرم به دور باشد و وقتی که من زیر پایم را از آن بالا نگاه می کردم دیدم همه جا سر سبز بود . اسب در آسمان ها چرخ زد من را آورد کنار همان مسجد پیاده کرد، وقتی خوابم را به مادرم تعریف کردم بسیار ناراحت شد.»