به گزارش دیار عالمان، روح انسان در گذر زمان و زندگی ماشینی در زندانهای مادی حبس می شود و چه بسیار امراض روحی و جسمی که بر جان و دلمان رخنه می کند.
در روزهای پر استرس و پر تنش زندگی، کودک درونمان جان پناهی می خواهد تا کمی اقتدارش بخشد و روحش را به پرواز در عالم معنا در آورد.
در دنیایی که همه امور با ورود انواع تکنولوژی و ماشین آلات در کسری از زمان انجام می گیرد، انسان به موجودی عجول تبدیل گشته که طاقت هیچ تاخیر و درنگی را ندارد. لیک همین انسان ساعت ها وقت با ارزشش را وقف گذراندن در دنیای مجازی می کند.
در این رهگذر، هنوز هستند انسانهای روشن ضمیری که گوشه ای دنج دارند برای آرام کردن نفسشان از هیاهوهای درونی در خلوتکده هنری شان و ساعتها زمان می گذراند تا حک کنند عشقشان را روی چوبی بی جان تا خالق احساس و شوق باشند.
منبت، این پیکار عاشقانه و گاه عارفانه هنرمند با چوب، رقص نیش قلم بر زمینه خشک تکه ای جدا مانده از درختی گردو،گلابی و.. و خلق تندیسی از رشد روح هنرمند بر دیواری یا روی میزی و یا ساخت سازه ای، هنری که از اجدادمان به ارث رسیده است و شهر زیبای من، گلپایگان مهد این هنر بوده است.. هنری که روزگاری برای خود اعتبار و جایگاهی داشت. سردر امام زاده هفده تن و دیگر ابنیه تاریخی روایت گر قداست این هنر اصیل است هنری که به اذعان دلواپسانش در این روزگار دارد کم رنگ می شود و می رود تا از پهنه هنرحذف گردد. این را از آنجا می شود فهمید که گاه می بینی استادان بنام این هنر با اشتیاق به دنبال شاگردی می گردند تا تجربیات خویش را به ایشان منتقل کنند که نکند این هنر قدیمی و برند خاص شهرمان فراموش گردد.
از میان هنرمندان و استادان منبت نام آشنای گلپایگان، می توان استاد غلامرضا غدیری را نام برد. در یکی از با اصل و نسب ترین خیابانهای شهر، خیابان امام حسین(ع)، کارگاهی کوچک دارد که مامنی برای هنر دوستان شده است.
هنرمندی که تابلوی گل و بلبلش نشان ملی مرغوبیت کسب کرده و اعجاز هنریش این است که تنها هنرمندی است که بی آنکه طرحی روی چوب زند شروع می کند به نقش زدن احساسش روی چوب با نیش قلم و چه شکوهی سراغ دارید بالاتر از قدرت نمایی اراده یک هنرمند ۸۷ ساله در تلاش برای ارتقا و ابقاء یک هنر در زمانی که برخی جوانانمان خود را اسیر دنیای پر فریب مجازی کرده اند.. به هنرکده استاد می روم تا بپرسم راز ایمان و اراده اش را. به گرمی سلام و علیک می کنیم. فروغ نگاهش سرشار از امید و احساس است. آن طرف تر چند پاکت قرص و کپسول است. یک به یک نشانم می دهد و می گوید این برای قلب است، آن یکی معده و.. روزی چند قرص و دارو. اما هرگز اراده اش سست نمی شود و لحظه ای فکر استراحت و ناتوانی به ذهنش راه نمی دهد. هر روز صبح با امید به کارگاهش می آید گویی اینجا تکه ای از قلبش را در میان چوب ها جا گذاشته…
دیار عالمان: از چه سنی منبت را شروع کردید و برای رسیدن به درجه استادی در این هنر، چه مراحلی را طی کردید؟
من در منبت به دنیا آمدم و پدرم، برادرانم همه منبت کار بودند.
بعد از آنکه آموزشهای برادرم اتمام یافت، گفتند بهتر است برای تسلط در دنیای منبت، نجاری را یاد بگیرم بخاطر رفتن دنبال همین پیشنهاد است که الان تمام کارهای نجاری آثارم را می توانم خودم انجام دهم.
برای آموزش نجاری به تهران رفتم و حدود بیست سال در کارگاهی که کارهای درباری را انجام می داد اصول نجاری را کامل یاد گرفتم. بعدها برای ساخت شطرنج به مشکل برخوردم. خیلی جستجو کردم تا استادی را در این زمینه یافتم و پیش استاد علی بهرامی ۹ ماه شاگردی کردم تا به ساخت شطرنج نیز توانمند گشتم. در همان ایام یکی از فرزندانم بیست و چهار ساعت در تهران مفقود شد و همان موضوع سبب دلسردیم از زندگی در شهر تهران و انگیزه ای برای بازگشت به زادگاهم گلپایگان گردید.
دیار عالمان: از جایگاه منبت در سالهای جوانیتان بگویید و علت رغبتتان به ادامه این هنر.
در گذشته همکار زیاد داشتیم. قبل از انقلاب یک راسته بازار گلپایگان منبت کار بودند چیزی نزدیک به ۳۲ نفر استاد.که به مرور کم شدند و کار کساد شد.
استاد جلالی، محسنی، زین العابدین، اسدالله و.. از اساتید آن زمان هستند که اسمشان در خاطرم مانده است.
من برای امرار معاش به کارهای مختلفی پرداختم مانند کشاورزی، کار در کارگاه بتون و.. لیکن همیشه حرفه اصلیم منبت بوده است. اگرچه از لحاظ نان آوری، آن را اصلا شغل خوبی نمی دانم. من پنج پسر دارم و همواره به ایشان تاکید داشته ام که این هنر را دنبال کنند هرچند همگی در مشاغل اداری در خدمتند لیکن علت تشویقم به این کار تنها برای تعطیل نشدن اینجاست و به عنوان منبع درامد نمی توان روی آن حساب کرد.
دیار عالمان: استقبال جوانها از این هنر چگونه است؟
جوانها زیاد دنبال این کار را ندارند. چند وقت می آیند، آموزش می بینند اما وقتی می بینند در مقابل وقتی که میگذارند درآمد آنچنانی حاصل نمی شود، کار را رها می کنند.
دیار عالمان: کدام کارهایتان را بیشتر دوست دارید؟
زیباترین کارهایم را در اتاق طبقه بالای کارگاه نگه داشته ام و به همه آنها عشق می ورزم. گاهی برای استراحت به اتاقم می روم و وقتی از خواب بیدار می شوم و خود را میان کارهایم می بینم سرحال و با نشاط می شوم.
اما تابلوی گل و بلبل که نشان ملی مرغوبیت را هم گرفته، دارای کیفیت ممتازی می بینم و بسیار تاسف می خورم از اینکه این اثر که به مرحله نهایی اخذ نشان اصالت یونسکو راه یافته بود، سرانجام مورد تایید قرار نگرفت.
دیار عالمان: حمایت میراث فرهنگی از هنرمندان منبت چگونه است؟
من هیچ حمایتی از آنها ندیدم. تنها در زمانی که در نمایشگاه ها شرکت می کردم ، لوح تقدیری اهدا می شد که آن هم برای گرفتن یک غرفه باید مبلغی زیاد پرداخت کرد که از این بابت دیگر در نمایشگاه ها شرکت نکردم.
حدود یک ماه پیش قصد داشتم با حمایت و زیر نظر سازمان میراث فرهنگی، کارگاهم را تبدیل به موزه کنم که علاقمندان بتوانند از آن بازدید کنند. این موضوع را با ایشان مطرح و مقدماتی اداری هم مثل شماره گذاری آثار انجام شد. لیکن، در نهایت از من خواسته شد برگه ای را امضا کنم که مالکیت آثار را رسما به میراث فرهنگی انتقال دهم و حق تصرف بر آن نداشته باشم و لذا به دلیل علاقه به کارهایم از این امر پشیمان شدم. حتی آن شب از شدت ناراحتی تا صبح نخوابیدم.
استاد عاشق منبت است و دغدغه اش برای حفظ این معشوقه جان عزیز را میتوان از تلاشهایش در حفظ حیات آن به روشنی متوجه شد. شکوه هنر و احساس این هنرمند را آیا نمی شود با دادن اعتباری جهانی کرد؟