آقا پرسیدند: مگر شریعتی در تهران خانه داشت؟ جعفریه تایید کرد. آقا گفتند: گمان نمیکنم …
به گزارش گلپانا به نقل از عصر ایران: سایت اینترنی khamenei.ir در متنی به قلم خبرنگار خود، گزارشی از حاشیه های بازدید اخیر آیت الله سیدعلی خامنه ای مقام معظم رهبری از نمایشگاه کتاب منتشر کرد که به این شرح است:
وقتی مینیبوس ما خبرنگارها وارد محوطهی نمایشگاه شد هنوز ساعت کار غرفهها شروع نشده بود. مردم در محوطه نشسته بودند و به ما نگاه میکردند که با دوربین و وسایل مان پیاده شدیم و رفتیم سمت غرفهها. توی نگاه شان حسرت «ای کاش» معلوم بود. محافظی که مسئول خبرنگارها بود جمع مان کرد و با ادب و متانت خواهش کرد هماهنگ باشیم. این شروع خوبی بود.شروع با نشر نیجمعیتی که میخواست این بازدید را پوشش بدهد، همه سرحال بودند و مشغول گفتوگو و شوخی. ظاهرا آقا قرار بود از غرفهی نشر نی از انتهای شبستان وارد شوند و تا غرفهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی بیایند و بعد وارد راهروی ۱۸ شوند. اینطوری نشرهای مهم بیشتری را میدیدند.
غرفهدارها هم منتظر بودند، هم مشغول مرتب کردن و جابجایی کتابها. وسواس زیادی داشتند که کدام کتاب را بگذارند جلوی دید. برخیشان هم سعی میکردند از داخلِ راهروی شمالی نمایشگاه سرک بکشند تا آمدنِ آقا را از دست ندهند.
من راه افتادم به سمت در غربی مصلّا که متصل است به راهروی اصلی و محل عبور آقا. اوّلین غرفه، غرفهی نشر نی است. مدیر نشر عاقله مردی است. هیجان دارد و واژههایش دست خودش نیست. پرسیدم: «آخرین باری که آقا از غرفهتان بازدید کردند کی بود؟» گفت: «پارسال.» تذکر دادم آقا اساسا پارسال نمایشگاه نیامدهاند. تأیید کرد و تصحیح کرد: «فکر کنم سالِ پیش از آن بود.»
آقایان صالحی معاون فرهنگی ارشاد، مختارپور دبیر نهاد کتابخانهها و مؤمنی رئیس حوزهی هنری، در راهرو بودند. آقای جنتی وزیر ارشاد هم کمی مانده به ساعت ۱۰ رسید. بعضی مسئولین با او شوخی میکردند که دیر رسیده. او هم توضیح داد که صبح جلسهی هیأت دولت بوده و از آنجا سریع آمده مصلا. مسئول اجرایی بیت با وزیر شوخی میکرد که در محل نماز یعنی مصلا نمایشگاه کتاب برقرار شده. وزیر هم جواب داد نمایشگاه کتاب که خوب است نمایشگاههای دیگری هم برگزار شده که به فضای مصلا کم ارتباط بوده. مسئولین خیلی دیپلماتیک در موضوع مصلا یک و دو میکردند که جمعیت رفت سمت در ورودی.آقا که رسیدند آقایان صالحی رئیس نمایشگاه و جنتی وزیر ارشاد رفتند به استقبال. سلام و علیک کردند و با آقا مصافحه کردند. آقا موقع ورود دست دکتر صالحی را گرفتند و آرام جوری که کسی نشنود به او چیزی گفتند. صالحی جواب داد: اگر فرصتی باشد گزارشی خدمتتان میدهم.آقا وارد نشر نی شدند. مدیر آن با احترام شروع کرد به توضیح دادن. آقا کنار قفسههای کتاب ایستاده بودند و کتابها را نگاه میکردند. مدیر نی کتابی را نشان داد و گفت: این کتاب یادداشتهای فؤاد روحانی است. آقا گفتند: همان روحانی که از نفتیهای قدیمی بود؟ او کتابهای دیگری هم دربارهی موضوع نفت دارد. مدیر توضیح میداد و آقا کتابها را میدیدند. فرهنگ جدید مداخل موضوعی پستمدرنیسم تألیف آقای رشیدیان یکی از آنها بود.
بچرخید بین کتاب ها و کیف کنید
آقا وقتی به آخر غرفه رسیدند گفتند: کارکردتان خوب است. این کتابها همه برای دو سه سال اخیر است؟ و مدیر تأیید کرد.
آقا پرسیدند: فروشتان چطور است؟ مدیر گفت: خوب است.
– بیشتر چه کتابهایی فروش دارد؟
– ادبیات و کتابهای دانشگاهی.
– رمان؟
– فروش رمان خوب است.
موقع بیرون آمدن از نشر نی آقا به قفسهای اشاره کردند که: اینها چیست؟ گفتند: نمایشنامه. آقا گفتند: اینها را هم میخرند؟ گفتند: بله. کما بیش. بیشتر دانشجوهای هنر.
بیرون از نشر نی و قبل از نشر چشمه آقای مهدوی راد رفت جلو و سلام کرد. آقا با لبخند خوشوبش کردند و پس از چندکلامی که رد و بدل شد، گفتند: بچرخید بین کتابها و کیف کنید.
* * *
آقا وارد نشر چشمه شدند. آقا با همان سرعتی که از نظامیها سان میبینند، از مقابل کتابهای چشمه رد میشدند و جواب سلام چشمهایها را میدادند. نزدیکِ خروجی، مسئول غرفه خودش را معرفی کرد. آقا از او درباره کتابهای تازهی نشر چشمه پرسیدند. او هم ردیف وسط را نشانِ آقا داد و گفت ۱۲۰ عنوان کتاب جدید دارند. اینبار رهبر انقلاب با تأنّی و سرعت کمتری کتابها را دیدند. کیاییان گفت: اجازه میدهید دیوان عطار را خدمتتان تقدیم کنم. بعد از مصحح دیوان گفت و از کامل بودن کارش که من خوب نشنیدم.
* * *
یاد ناشر قدیمیغرفهی بعدی مرکز بود. اسم مدیر نشر مرکز رمضانی بود. آقا گفتند: شما با آن آقای رمضانی که ناشر بودند نسبت دارید. مسئول غرفه گفت بله و ندانستم گفت عموی من است یا من عمویش هستم. آقا گفتند: بله رمضانی از اسمهای معروف نشر است.آقا در غرفه مرکز بیشتر دیدند تا گفتگو کنند. دست روی کتاب تاریخ بیهقی جعفر مدرس صادقی گذاشتند و پرسیدند: این تاریخ بیهقی چه فرقی با بقیه دارد. آقای رمضانی جواب داد: کمی سادهسازی شده برای مخاطب عمومیتر. آقا گفتند: متن را که عوض نکرده؟ رمضانی گفت: نه. موقع رفتن پرسیدند: اسم انتشارات مرحوم رمضانی چی بود؟ مسئول مرکز جواب داد: اول کلاله خاور بود بعد شد شرق و بعدش هم ابنسینا. آقا گفتند: بله ابنسینا زمان جوانی ما بود.
آخر غرفه هم دست روی کتابی گذاشتند که نفهمیدم چیست و گفتند: آقای کزازی کار خوبی کرده.
* * *
غرفهی بعدی نشر قطره بود. آقا مشغول کتاب شدند و از غرفهدار پرسیدند: این آقای مصفا با مصفای معروف نسبتی دارد. ممکن است این آمادگی ذهنی آقا نسبت به مصفاهای معروف برگردد به دوستی ایشان با امیری فیروزکوهیِ شاعر. غرفهدار گفت نمیداند. جلوتر خانمی به آقا گفت: سلام. شما این قرآن را دارید؟ آقا جواب دادند: من قرآنهای زیادی دارم، حالا کی ترجمه کرده؟
-آقای کریمخانی… اجازه میدهید تقدیم کنم.دختر پاکستانی را هم دارند بزرگ می کنندو این چنین قرآنی به قرآنهای رهبر انقلاب اضافه شد و آقا هم تشکر کردند. ایشان کتابی را هم به بقیه نشان دادند و گفتند: «این دختر پاکستانی را هم دارند در دنیا بزرگ میکنند». «ملاله» همان دختر پاکستانی است که طالبان در راه مدرسه او را ترور نافرجام کرد؛ او بعدها جایزهی صلح نوبل را بخاطر فعالیتهایی در حوزه زنان میگیرد.
آقا از غرفه خارج شد و به وزیر که کنارش میآمد گفت: اخیرا گزارشهایی از نمایشهای روی صحنه به من رسید که خوب نبود. باید به این موضوع توجه جدی کنید.
باز هم موقع رفتن از غرفه به نمایشنامهها اشاره کردند و پرسیدند: این نمایشنامهها مشتری داره؟ غرفهدار جواب داد: بله، میبرند. آقا از غرفه خارج شد و به وزیر که کنارش میآمد گفت: اخیرا گزارشهایی از نمایشهای روی صحنه به من رسید که خوب نبود. باید به این موضوع توجه جدی کنید.
* * *
آقا وارد غرفهی سوره مهر شدند و ملّت صلوات فرستادند. آقایان مؤمنی شریف و حمزهزاده آمدند به استقبال. اول از بخش کتابهای تعاملی به آقا گزارش دادند که صدای نویسنده هم جزو کتاب هست و در کتاب کودکان آهنگ و ترانه هم.کتابی با دو میلیون خوانندهکتابی با دو میلیون خواننده
مؤمنی از کتابهای سوره مهر گفت: اینها کتابهای بیداری اسلامی است. آقا پرسیدند: فروش اینها چطور است. مؤمنی گفت: خیلی خوب. حالا جلوتر در پرفروشها توضیح میدهم. برخلاف حرفهایی که میزنند این کتابها هم فروش میرود، هم خوانده میشود. بعد کتابی را نشان داد و گفت: یک کار علمی و پژوهشی نشان داده این کتاب را ۲ میلیون نفر خواندهاند یعنی سه برابر تیراژ. (فکر کنم کتاب دا بود). کتاب آن بیستوسه نفر را هم نشان داد و گفت: بعد از لطف حضرت عالی این کتاب هم پرفروش شد. کتاب خاطرات سردار ناصری (پنهان زیر باران) هم کتاب خوبی است که البته حقش ادا نشده. کتاب دسته یک را هم نشان آقا داد و گفت: جلد دوم این کتاب هم از نگاه ستاد رو به اتمام است، این هم جلد ۶ و ۷ کتاب جاده جنگ. آقا گفتند: ئه! پس جلد ۶و ۷ هم آمد.
-بعد از فرمایش شما ما روی خاطرات ارتشیها هم کار کردیم. دریادار سیاری بعد از کتاب تکاوران نیروی دریایی گفتند این کتاب اولین کتاب نیروی دریایی است.
بعد به قفسهای اشاره کرد و گفت: اینها هم تازههاست. پروژهی ۱۵ خرداد دارد در ۱۸ جلد تمام میشود. پرفروشهای ما هم اینجا هستند. همه جور کتابی در پرفروشها هست، شعر، خاطره، رمان… گاهی ما از استقبال مردم عقب میمانیم. این هم کتاب آقای ژرفاست.
آقا گفتند: بله ایشان را میشناسم. مؤمنی ادامه داد سه تا از کتابهای ما در جایزهی جلال که جایزه مهمی است برنده شد. همینطور در جایزهی کتاب دفاع مقدس و قلم زرین هم برنده داشتیم که نشان از کیفیت کتابهاست.
یکدفعه از دریچهی جایگاهی که برای تحویل کتابهای سوره به مشتریان است سه چهار تا کله بیرون آمد به سلام کردن. آقا لبخند زدند و گفتند شما آنجا چه کار میکنید و همه خندیدند. فضا که عوض شد، غرفهداران سوره ریختند اطراف آقا به دستبوسی. مؤمنی هم که میخواست و نمیتوانست قضیه را جمع کند گفت: الحمدلله همکاران ما به شما ارادت دارند.
یکدفعه از دریچهی جایگاهی که برای تحویل کتابهای سوره به مشتریان است سه چهار تا کله بیرون آمد به سلام کردن. آقا لبخند زدند و گفتند شما آنجا چه کار میکنید.
* * *
غرفهی بعدی ققنوس بود. حسینزادگان مسئول ققنوس گفت ۹۴ کتاب جدید دارد و سر جمع با تجدید چاپیها ۳۶۰ عنوان. آقا از این رونق تعجب کردند. گشتی داخل غرفه زدند و کتابی را برداشتند: این شوالیه رمان است؟
-نه یک کتاب تاریخی درباره جنگآوران است.
آقا کتابهای دیگری را هم برداشتند و دربارهشان سؤال کردند. حسینزادگان هم به آقا کتاب هدیه داد.
* * *
یاد اخوان در نشر ثالثآقا وارد نشر ثالث شدند. جعفریه از ایشان استقبال کرد. آقا پرسیدند: چرا ثالث؟ به اخوان هم مربوط است این اسم؟ جعفریه گفت: بی ارتباط نیست ولی بیشتر به خاطر این ثالث شد که سه بار اسم نشر عوض شد. اول هدایت بود بعد روایت شد و سومین بار اسمش را گذاشتیم ثالث.آقا پرسیدند: مگر شریعتی در تهران خانه داشت؟ جعفریه تایید کرد. آقا گفتند: گمان نمیکنم. شریعتی در حسینیهی ارشاد یک اتاق داشت که وقتی تهران میآمد آنجا ساکن میشد. بعد از زندان هم فکر کنم خیلی تهران نبود.
آقا گفتند: شما مشهدی که نیستی؟ جعفریه با خنده گفت: نه. بعد آقا کتابها را دیدند، کتابهایی درباره شاملو، شفیعی، اخوان. از آن بین کتابی را برداشتند و پرسیدند: این رمانه؟ گفت: نه خاطرات خودنوشت یوسا* است. آقا کتاب را ورانداز کردند و مطالبی درمورد یوسا گفتند. جعفریه کتاب دیگری را هم نشان داد و گفت: یک خانمی رفته خانهی مشاهیر تهران را پیدا کرده و سرگذشت خانهها را نوشته، مثلا خانهی دانشور، منزل عمران صلاحی، منزل شریعتی… آقا پرسیدند: مگر شریعتی در تهران خانه داشت؟ جعفریه تأیید کرد. آقا گفتند: گمان نمیکنم. شریعتی در حسینیهی ارشاد یک اتاق داشت که وقتی تهران میآمد آنجا ساکن میشد. بعد از زندان هم فکر کنم خیلی تهران نبود… شاید هم بعدا خانهای گرفته… شاید.
جعفریهی ثالث چند تا از کتابهای این نشر را به آقا هدیه داد. روضه نوح حسن محمودی و کتابی از سید علی صالحی میان کتابها بود. (الان که این گزارش را مینویسم شنیدم محمودی از اینکه کتابش دست آقا رسیده خیلی خوشحال شده است). کسی که کتابها را میبرد، حواسش بود هر کتاب را داخل کیسه مخصوص همان انتشارات قرار دهد.
درباره ماریو وارگاس یوسا
آقا که داشتند وارد نشر بعدی میشدند، مدیر نشر ثالث با خندهای حسرتآلود گفت: «آقا را از ما دور کردند.» جعفریه بعدش ادامه داد: «آقا دربارهی یوسا صحبت کردند. بعید میدانم ۹۹ درصد مسئولین بدانند یوسا پوشیدنی است، خوردنی است، چیست؟» جعفریه میگفت دوست داشت آقا بیشتر میماندند و بیشتر با ایشان صحبت کنند؛ چون آقا یک کتابخوان حرفهایاند، «بیش از آن که یک آدم سیاسی یا یک آدم معمولی باشند.»
* * *
در انتشارات نگاه، مدیر انتشارات را ندیدم. گویا آنها کمی دیر رسیده بودند و راهها بسته بود و به غرفه نرسیدند. این را یکی از کارمندان ارشاد که از سرِ ناچاری توی نشر نگاه موقع بازدید آقا نشسته بود بهم گفت. آقا همان اول گفتند: چی دارید آقا؟ غرفهدار کتابهایی را نشان داد که بیشتر رمان ایرانی بود. آقا پرسیدند: اینها مشتری دارد؟ غرفهدار گفت: بله میخرند استقبال خوبه. آقا گفتند: امیدوارم کیفیتش هم خوب باشد. بعد فرهنگ دانشنامه کارا را نشان آقا دادند که خرمشاهی سالها روی آن کار کرده بود.«متاسفانه ندارد»؛ کتاب خوبی نیستآخر غرفه هم اشاره کردند به کتابی که: این کتاب را کسی میخرد؟ غرفهدار گفت: نه متاسفانه. آقا فوری گفتند: متاسفانه ندارد، اصلا کتاب خوبی نیست.
آقا کتابها را میدیدند و جلو میرفتند. کتابی را برداشتند و گفتند: این دو جلده؟ ژان کریستف در مجموعه کتابهای جیبی قدیم ۷-۸ جلد بود. کتاب دیگری را برداشتند و نگاه کردند و آرام گفتند:… اخوان خدابیامرز! آخر غرفه هم اشاره کردند به کتابی که: این کتاب را کسی میخ رد؟ غرفهدار گفت: نه متاسفانه. آقا فوری گفتند: متاسفانه ندارد، اصلا کتاب خوبی نیست.
* * *
در موسسه حفظ و نشر آثار امام
آقای انصاریِ حفظ و نشر آثار امام جلوی غرفهشان آمد استقبال آقا. خوشوبش کنان وارد غرفه شدند. انصاری توضیح میداد و آقا کتاب میدیدند: عکسهای ارزشمند را در این کتاب جمع کردیم… کتاب جدید دورهی ۱۷ جلدی اسناد است که به ترتیب تاریخ اسناد، درآمده…بخش خاطراتمان فعال است و خاطرات شاگردان امام را جمع میکنیم… اسناد مربوط به شهرهای مختلف مرتبط با انقلاب را هم جمع کردیم… آقای روحانی هم جلد ۲و۳ کتابشان را نوشتند…آقا یک جمله گفتند و از غرفه درآمدند: کسانی که این کارها را برای شما انجام میدهند باید آدمهای حسابی باشند، هم کار بلد باشند و هم دلشان با انقلاب باشد.آقا که رفتند انصاری گفت فرصت نشد که کاملتر برای آقا کارهای نشر را توضیح بدهد. فرصت اندک است، موقع توضیحهای طولانیتر نیست.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری