logo

امروز چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳

Wednesday, 8 January , 2025

با ستارگان دوران شور و حماسه؛

خاطره ای جالب از شهید مجید صافی

مادرش می گفت وقتی مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود، برایش غذا بردیم. گفت اول بدهید به هم تختی ها، بعد به من.

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۵ - پنجشنبه ۱۳۹۳/۰۸/۸
مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه
خاطره ای جالب از شهید مجید صافی

گلپانا ؛ شانزده ساله بود و بسیج او را قبول نمی کرد. شناسنامه اش را دستکاری کرد و رفت.

به مادرش می گفت هیچ وقت پیش دشمن گریه نکن که خوشحال می شود.

مادرش می گفت وقتی مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود، برایش غذا بردیم. گفت اول بدهید به هم تختی ها، بعد به من.

به پدر و مادرش می گفت اگر 24 ساعت بیایید جبهه و ببینید آن جا چه خبر است، آن وقت به من نمی گویید نرو.


برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاه‌ها
  1. احمدی گفته :

    مرا اسب سپیدی بود روزی…..
    شهادت را امیدی بود روزی….
    در این اطراف دوش ای دل تو بودی نگهبان
    دیشب ای غافل تو بودی
    بگو اسب سپیدم را که دزدید امیدم را
    امیدم را که دزدید

  2. گرامی گفته :

    خداوند بزرگ بهشت و جهنم را در سوره واقعه فرموده و هر انچه در این دنیا و در ان دنیا واقع میافتد به بندگان فرمودند خوشا انانکه دل به دنیا و مطامع نبستند و در ان دنیا در جوار رحمت حضرت حق خوشگذرانی میکنند و چه خوشی بالاتر از این که با صاحب حوض کوثر و با شفیع شیعیان و با مادر بزرگوار و پدر عظیم الشان ایشان امیر المومنین صلوات الله علیه هم نشین باشیم خواهرم حجابت را حفظ کن و برادرم ایمانت را که این دنیا به معنی واقعی کلمه یک پشیز نمی ارزد

دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در دیار عالمان منتشر خواهد‌ شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌ شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌ شد