گلپانا ؛ چه می شود که یک انسان سالم با هوش و استعداد معمولی و گاهی بالا تبدیل به موتور محرکه در دست شیطان می شود و تمام راه های بازگشت را به روی خود می بندد؟
شرایط،محیط و فضای فرهنگی و فکری خاصی می تواند انسان ها را به صورت جمعی به این وضعیت دچار نماید.اگر جمعی در شناخت وعمل مسیری کاملاً غیر انسانی و غیر منطقی پیش گیرند و تمام راه های شناخت و رشد و تغییر را بر خود ببندند،و ظلمت خود را نور،و گمراهی خود را هدایت،و شرک و کفر خود را ایمان،و جهنم خود را بهشت،هواپرستی خود را معنویت،جهالت خود را علم،مبارزه با همه انبیای الهی را جهاد،و تعبد شیطان را عبودیت خود ببینند،آنگاه یک فضای فرهنگی و شرایط شناختی خاصی پدید آمده است.به طوری که این شرایط و فضا درک و شناخت انسان ها را مسموم و معیوب می نماید.
اگر یک انسان سالم که دارای دو عنصر اساسی انسانی،یعنی:آزادی و اختیار است،در فضای آموزشی و تبلیغاتی مهندسی شده قرار بگیرد،و با یک سبک و سیاق یک جانبه و جهت دار صاحب اطلاعات و معلوماتی شود که هدف خاصی را دنبال می کند و آن هدف عبارت است از:انکار حقایق،و در عین حال از دریافت هرگونه اطلاعات صحیح و تحقیقات آزاد محروم باشد،در چنین وضعی،انسان گرفتار نوعی جهل مرکب خواهد شد.
به نحوی که با معلومات و اطلاعات غلط خود به تمام حقایق حمله ور می شودو جز باطل خود هر واقعیت و حقیقتی را انکار می کند.گویی آن معلومات و اطلاعات پایه و غلط،یک محصول بیشتر ندارد و آن انکار هر گونه حقیقت و امتناع از هر گونه تحقیقات و منطق صحیح است.
این اطلاعات اولیه آنگونه مهندسی شده اند که گویی انسان را در چهار دیواری بدون در و پنجره گرفتار می کند و چنین انسانی نه تنها در پی یافتن روزنه ای به بیرون نیست،بلکه اگر روزنه ای هم از سر حادثه در این چهار دیواری جهالت حادث شود،به طور فعال و اتوماتیک در صدد مسدود کردن ان بر می آید.چنین انسانی اصلاً گویی از تاریخ خود بیرون افتاده است و در شرایط زمان و تاریخ خود به سر نمی برد.لذا می بینیم چیزهایی را می خواهد بر بشر تحمیل کند که تاریخ مصرفش گذشته است و امکانش نیست.
به عنوان مثال:
می خواهد حاکمیت به زور شمشیر به راه بیاندازد!!!
این هیولای صاحب جهل مرکب در چهار دیواری جهالت خود خدا می سازد،پیامبر می سازد،تفسیر قران می کند،معیار شرک و کفر ترسیم می کند،تصمیم میگیرد،حرکت می کند و جهاد می کند.
خدای چنین موجودی خدای حقیقی و خالق هستی نیست،بلکه خدایش محصول و مخلوق جهالت او است که در همین چهار دیواریذهنش محبوس است و محکم قواعد جهل مرکب است و نه حاکم بر همه قواعد جاری در هستی.
در چنین فضایی تعامل با قرآن به گونه ای است که هیچ نوری از آن ساطع نمی شود.چرا که در مهنسی معلومات و اطلاعات یک جانبه اولیه،به مدد همین اطلاعات و معلومات،اصلی ترین و عمده ترین کار این است که روزنه هر نوری به شرک و کفر نسبت داده شود.و تنها خود را به سوی ظلمت و تاریکی بکشاند.
قواعد حاکم بر فکر و ذهن انسان گرفتار در این چهار دیواری جهل مرکب عمدتاً بر انکار غیر به روش های خشن و حذفی و اثبات خود به روش زور و تحمیل استوار است.و هیچ اثری از تفکر،تدبر،تحقیق،جدال احسن،امنیت و مدارا و انسانیت در ان دیده نمی شود.
انسان بزرگ شده در این مکتب هیولای بی شاخ و دمی است که در او اثری از احساس،عاطفه،آزادی،تفکر،رحمت و رافت دیده نمی شود.
چنین موجودی هیچگاه زحمت عبودیت دینی را بر خود هموار نمی کند.بلکه به واسطه دین می خواهد بر جامعه و تاریخ ربوبیت کند و لذا خود را مالک و تقسیم کننده هدایت و خلافت بهشت و جهنم می داند.
چنین انسانی را نمی شود هدایت کرد.چون خودش را صاحب هدایت می داند،نمی شود او را به صراط رهنمون یاخت.او تصور می کند بر صراط نشسته است و رهروان صراط را به اتهام شرک و دوری از صراط گردن می زند.
به نور نمی شود هدایتش کرد،چرا که از محکمات،متشابهات و از متشابهات،محکمات می سازد.به تاریخ نمی شود هدایت کرد،چرا که آنکه در تاریخ او را ثایت نماید،قبول و باقی مردود و مشرک خوانده می شوند.
چنین پدیده ای چنان در اصول و خروج دچار شده است و همه چیز را وارونه کرده است که اصل هدایت را ارتداد،و اصل ارتداد را برای خود هدایت می بیند.در اوج شرک و نفاق است اما با سلاح شرک و نفاق به همه حمله ور می شود.
اگر کسی اینگونه تمام روزنه های نور و هدایت را بر خود ببندد،تماماً راه های گمراهی و جهالت را بر خود می گشاید و لذا می بینیم آنچه می گوید و انچه عمل می کند،در انها اثری از عبودیت نیست.و ترکیب پول و سلاح و فتواهای مبتنی بر هوس،عشرت طلبی،خشونت و درندگی،چگونه امیال و آرزو ها را بر می انگیزد و چشم ها و گوش ها را کر و کور می کند.و چهره اسلام و مقدسات را در انظار جهانیان زشت می نماید که این خود از مقاصد طراحان و بنیان گذاران این جریان است.
مهندسان و نقشه کشان این جریان خارج از اسلام و در دل استکبار یهود و نصاری است.که با سخره این جریان نه تنها سودها یکلان می برند،بلکه چهره اسلام را در انظار عمومی زشت و کریه جلوه میدهند.
هم مانع گرایش سایر ادیان به اسلام می شوندو هم در جهان اسلام تفرقه و درگیری ایجاد می نمایندو باعث تضعیف نیروهای اسلام میشوند.این در حالی است که رهبران به ظاهر مسلمان این جریان به جعلی بودن و انحرافی بودن ان واقف هستند.
اما مسلمانانی هستند که در برابر وزش هوس ها و امیال خود تاب نیاورده و محکوم نفسانیت و شهوات شده اند و آگاهانه با دشمنان در طراحی و جعل این پدیده با استفاده از ضعف های تاریخی و اعتقادی همکاری می کنند.و در حلقه سوم پیاده نظام این جریان قرار دارند که همان موجودیتی هستند که در جهل مرکب سیر می کنند و بدست انان اقداماتی صورت می گیرد که مسلماً از عواقب ان اطلاع و اگاهی دارند.و همه هستی و همه آخرت خود را جاهلانه به پای اهداف پلید و شوم اربابان خود می ریزند.
این جاهلان نادان در چند سطح مدیدیت می شوند.در یک سطح چنان مدیریت می شوند که گویی از آزادی و اراده برخوردار هستند و به اختیار خودشان حرکت می کنند،به طوری که گویی هر زمان بخواهند،با اختیار خود با هر جریانی درگیر می شوند و حتی این گونه تصور می شود که هر زمان که بخواهند می توانند با اربابان خود درگیر شوند.
اما در سطح دیگر اراده و اختیارشان گاهی به چندین واسطه جهت داده می شود.و در سطح دیگر اولویت های آنها مدیریت می شود.یعنی در سطح اول و دوم این پنداره برایشان ایجاد می شود که با اختیار خود وارد این جریان شده اند و مثلاض به ترتیب اولویت های 1و2و3 را به نجام می رسانند.غافل از این که این اولویت ها در سطح 1 و 2 القا شده اند و در سطح سوم قابل جابجایی یا حذف هستند و در سطح چهارم،حذف خود این هیولاها بعد از انجام ماموریت به روش ها و تاکتیک های کم هزینه انجام میگیرد.