به گزارش پایگاه تحلیلی خبری شهرستان گلپایگان؛ نیاز به صغرا و کبرا نداریم و راستش حالش را هم ندارم برای این درد صغری و کبری بچینم. این نوشته درد دل یک درد کشیده است. یک فغان و فریاد است. فقط همین. می پرسی کدام درد؟ همین درد واگیرداری که امروز فراگیر شده است. همین دوستیها با جنس مخالف و لنگ در هوا ماندنهای جوانان. دوستی آن هم میان قشر تحصیلکرده و دانشجو. میگویی چرا میگویم درد فراگیر شده؟ من که قرار نیست آمار بدهم و برایت از صحّت آمارها حرف بزنم، من آمدهام درد دل کنم اما تو اگر میخواهی خیلی مطمئن شوی یک نگاه به دور اطراف خودت بکنی کافی است…
قرار است از این حرف بزنم که «چرا دوستیها با جنس مخالف اینقدر در دانشگاه های کشور اسلامی ما زیاد شده است؟» کجا میروی؟ هنوز درد دل را شروع نکرده خسته شدی؟ نترس، من نیامدهام برای نصیحت، معلم درسِ «عبرت» هم نیستم که بگویم من این راه را رفتم شما نروید. باور کنید فقط آمدهام کمی از دور اطراف و اوضاعمان بگویم. مخاطب من هم فقط همسن و سالانم نیستند با همه در این نوشتار کار دارم. من نمایندهی همه جوانانی هستم که مثل من مدتهاست به سن ازدواج رسیدهاند و دل هم در گرو کسی دارند اما نمیتوانند ازدواج کنند. میخواهم از همهی عاملین وضع موجود گله کنم پس اگر میشود درد دل من یا بهتر بگویم درد دل ما را بشنوید راستش با همه کار دارم…هم با خودمان هم با شما.
وقتی دنبال عوامل این دردیم بد نیست اول از همه با مسئولین شروع کنیم. هرچه نباشد اسمشان مسئول است دیگر! آخر عزیزان گندش را درآوردی از بس که جناح بازی کردید. آنقدر چپ و راست کردهاید که مردم چپ و راست شدند. گاهی هم که احساس مسئولیت میکنید به جای حل مسئله میروید سراغ صورت مسئله.
وقتتان را صرف این کردید که اختلاط جنسیتی دانشگاهها خوب است یا بد. یکی میگوید جوان دیگر با تفکیک جنسیتی دچار درد نمیشود و تازه حواسش به درس و مشقش جمع میشود و آن یکی میگفت نه آقا گیرم که اینجا جدا کردی جامعه که جدایی بردار نیست. حداقل با اختلاط دانشگاهها جوان فرصت دارد که کمی تمرین کند و آماده ورود به اجتماع بشود. یک نفر هم نیست که بگوید برادر من، شما به جای فکر کردن به این چیزها بیایید و دغدغههای اقتصادی جوانان را حل کنید، بیایید شرایط ازدواج را فراهم کنید. جوان اگر ازدواج کند نیازی به تمرین برای آینده ندارد همسرش خیلی چیزها به او میآموزد تفکیک ضربهای به او نمیزند ولی اگر ازدواج نکند خیابان ها راهم تفکیک جنسیتی کنید به هیچ دردی نمیخورد. یک کلاس مختلط یا تفکیک شده چه فرقی برای یک جوان متأهل و متعهد دارد؟ مسئولین عزیز تلاشی برای حل مسئله داشته باشید نه پاک کردن صورت مسئله. شما به فکر حل معضلات اقتصادی مردم باشید. شرایط اقتصادی را طوری است که جوانها و خانوادههایشان از نفس کشیدن هم میهراسند چه برسد به همسر گزیدن.
بگذریم از بحث در مورد مسئولان. چون نباید همه چیز را از مسئولین بخواهیم و ایرادات خودمان را نبینیم. بی عدالتی است اگر همه مشکل را گردن مسائل اقتصادی بیاندازیم. راستش را بخواهید درد بیشتر از آنکه اقتصادی باشد به طرز تفکر خانوادهها برمیگردد. خانواده های ما هنوز با وضعیت جوانانشان کنار نیامده اند. دولت در فرهنگ نقش دارد اما عامل اصلی در فرهنگ خود مردم هستند. مثال بارز برای این موضوع هم بسیاری از اعتراضها و انقلابها است که مردم در آن به خاطر عدم تطابق فرهنگ دولت با فرهنگ اصیلشان دست به آن اعتراضات و انقلابها زدهاند. اصلا فرهنگ دولتی نمیشود حال چه برسد به طرز تفکر که درونیتر هم هست.
مسئله طرز فکر خانوادههاست. طرز فکری که باعث شده است سن ازدواجی که تا چند نسل قبل حدود بیست سال میچرخید به بالای سی سال رسیده است. این طرز فکر خانوادههاست که کم کم یک پسر یا دختر بیست و پنج سال در مقابل ازدواج «هنوز بچه است» و «برای ازدواج سنی ندارد». کسی هم نمیتواند از این بزرگترها بپرسد پس چطور شما خودتان برای ازدواج در همین سن بچه نبودید؟نکند فکر میکنید ما جوانترها مثل شما دل نداریم؟ ببخشید شما از ما بزرگترید اما خب درد دل است دیگر…
پدر بزرگوار، شما راست میگویید برای دخترتان آرزوها دارید. حق با شماست. دخترتان را از جوی آب پیدا نکردهاید و برایش زحمتها کشیدهاید. ما تمام حرفهای شما را درک میکنیم، حرفتان کاملا درست است. شما نباید دخترتان را به دست هر کسی بدهید تا ببرد و قدرش را نداند اینها قابل درک است اما ایرادات بنی اسرائیلی شما را نمیتوانیم بفهمیم. در گذشته اگر میخواستند بگویند دختری رویایی فکر میکند و به همه جواب رد میدهد، میگفتند فلان دختر دنبال مرد آرزوها سوار بر اسب سفید است اما این روزها دخترها منتظر اسب سفید نیستند.
گویا پدرها احساساتی شدهاند و منتظر اسب سفیدند اما پدر عزیز حواستان باشد که خدایی نکرده ممکن است این اسب سفید عاقبت خری سیاه شود و لگد به احترام شما یا بخت دخترتان بزند. آخر چرا اینقدر مته به خشخاش میگذارید؟ جوان را از نظر غیرت و اخلاق تایید میکنید اما میگویید چون پولی در بساط ندارد نمیتواند دخترتان را خوشبخت کند. آخر این چه طرزی فکری است؟؟ شما خودتان روزی که تشکیل زندگی دادید چقدر مال و اموال داشتید؟
اصلا بگویید ببینم دختری را که با این خون دل بزرگ کردهاید اینقدر کم جنبه و کم ظرفیت است؟اگر دخترتان به خانه مردی برود که همه چیز دارد و هیچ طعمی از سختی ها نکشد قدر زندگی را میداند یا نه؟آنقدر با تجربه هستید که بدانید زندگی بالا و پایین فراوانی دارد و هیچ بعید نیست که بسیاری از ثروتمندان یک شبه فقیر و تنگدست شوند. اگر برفرض مثال دامادی با این اوصاف پیدا کنید و ورشکست شد آن موقع دخترتان بدبخت میشود؟راستی آن موقع میگویید خانه شوهرش را ترک کند و بیوفایی کند؟
یا نصیحتش میکنید که کنار همسرش بماند؟میبینید جناب پدر، مهم غیرت و جوهر مرد است پس چرا انقدر در مورد مسائل متغیّر و زودگذری مثل ثروت داماد سخت میگیرید؟داماد اگر جوهر داشته باشد و به دخترتان علاقمند باشد و دخترتان هم به او علاقه داشته باشد در اوج فقر هم دخترتان را خوشبخت میکند. شما خودتان هم میدانید که این پولها میآید و میرود پس مهم جوهر و عشق است که همیشه پایدار میماند. دخترتان را به خاطر عنصر ناپیداری مثل پول از مردی پایدار دریغ نکنید.
باور کنید ناپایدارها تاثیری در خوشبختی دلبندتان ندارد. «یار ناپایدار دوست مدار….» اما پدرِ آقا پسر را هم بد نیست از یاد نبریم. پدر عزیز و فداکار چرا انقدر به پسرت سخت میگیری؟ دنبال چه هستی؟ چرا به جای حمایت کردن میگویی حرف خواستگاری را هم نزن «بچه». این بچه دیگر مردی شده است.
همسن آن زمانی است که خود شما همسر اختیار کردی. او هم مثل شما به همسر نیازمند است. چرا مدام به پسرت میگویی هیچ چیزی نداری با چه امیدی میخواهی بروی خواستگاری؟ چه کسی گفته پسرت هیچ چیز ندارد؟ او یک قلب پاک ، و یک غیرت «مردانه» و یک دل پر از عشق دارد.
میدانم منظورتان پول است. آری هیچ پولی ندارد اما بیایید با هم یک حساب سرانگشتی بکنیم و ببینیم کی پسرتان پولدار میشود تا شما بگویی چیزیداری. یک حساب ساده سر انگشتی میگوید اگر پسر خوب درسش را خوانده باشد و پشت کنکور نمانده باشد 18 سالگی به دانشگاه راه پیدا کند تازه اگر هیچ قصدی برای ادامه تحصیل هم نداشته باشد 22 سالگی لیسانسش را میگیرد. دو سال هم که باید برود خدمت سربازی. فرض محال اگر فردای اتمام خدمت سربازی هم کار پیدا کند تازه از 24 سالگی شروع به کار میکند وبرای یک زندگی ابتدایی مدنظر شما که خانه و ماشین و هزار زرق و برق دیگر بخشی از آن است شروع میکند به پول درآوردن. فرض محال را بر این میگذاریم که ماهانه یک میلیون در اوضاع اقتصادی کنونی حقوق بگیرد و بازهم فرض محال را بر این میگذاریم که ریالی از آن را خرج نکند تازه آخر سال 12 میلیون پس انداز کرده است.
تورم را هم اصلا به حساب نمیآوریم. خریدن منزل پیشکش برای رهن یک باب منزل در جای خوب شهرتان و ابتیاع یک دستگاه اتومبیل باید چند سال کار کند و همه پولش را کنار بگذارد؟ میدانم جواب عدد خیلی بالاتری است اما ما فرض را میگذاریم بر 10 سال. یعنی آن زمان فرزند شما 34 سالش شده است و هنوز هم که هنوز است خرج عروسی خود را ندارد تازه با این محاسباتی که خودتان دیدید چقدر رویایی بود.
پدر عزیز این پسر دانشجوی شما الان که بیست ساله است و بحث ازدواج را مطرح میکند به ازدواج نیاز دارد نه 40 سالگی. او الان همسر میخواهد همین الان. او یک دانشجو است تنها و بی پول. حواستان به او باشد. میبینید ما باید خودمان را با شرایط امروز جامعه وفق دهیم. طرز فکرمان را عوض کنیم. بگذارید پسرتان ازدواج کند لازم نیست همان ابتدا جیبی پر از پول داشته باشد یک دل پر از محبت کافی است. بیایید به فرهنگ اسلامی خود نگاهی بکنیم. لازم نیست عروسی چنین و چنان بگیرد اصلا دختر و پسر لازم نیست فردای عقد، عروسی بگیرند میتوانند با هم ازدواج کنند ولی تا مدتها در خانه پدرانشان بمانند. میپرسید چرا؟ برای اینکه سر و همسری داشته باشند و خیال روحشان راحت باشد چرا برای خودتان تابوهای پیش ساخته را بزرگ میکنید؟ عزیز من با اصلاح الگوهای فکری آبرویتان نمیرود بلکه الگو میشوید.
اگر زندگیها سخت شده شما سختگیریتان را کم کنید. نه لازم است به سرعت پس از عقد دختر و پسر بروند زیر یک سقف نه لازم است خرجهای آنچنانی بشود. آنها همدیگر را دوست دارند و میخواهند در چارچوب عرف و شرع باهم باشند و درسشان را هم بخوانند چرا انقدر سخت میگیرید؟
مادر دخترخانمها و آقا پسرها هم که تاج سر ما هستند. اما خدا وکیلی بهتر نیست به جای فکر کردن به دهان مردم به ذهن مشوش فرزندهایشان دل بسوزانند؟ مادر عزیز بگذر از حسرت زندگی این و آن را خوردن. چه کار داری با شوهر شوکت، داماد شمسی خانم که مدیر فلان شرکت است و فلان اتومبیل را زیر پای شوکت(که از وقتی شوهر کرده به آرمیتا تغییر نام داده) انداخته است. توجه به پزهای شمسی خانم(که به “مامان پارمیدا” تغییر نام داده) نکن.
راست میگویی آن پسر خیلی پول دارد اما خواستگار دخترتان، که از قضا دخترتان عاشقانه دوستش دارد گرچه یک دانشجوی بی پول است اما اگر خوب نگاهش کنی خیلی چیزها دارد که آن داماد باکلاس ثروتمند ندارد. به ایمانش بناز، به تعهدش، به عشقش، به ادبش، به این بناز که آنقدر خاکی و بی ریاست که لازم نیست بعد از یک عمر نام و نشانت را تغییر دهی. به این فکر کن که دخترتان فقط او را به خاطر او دوست دارد.
مادر عزیز انقدر عیب روی دختر مردم نگذار. حداقل به شعور پسرتان احترام بگذارید این دختر کسی است که پسرتان عاشقش شده است. این دختری که میگویی بد است مگر چه کم دارد که تا پسرتان حرف زد میگویی من آرزو دارم!!! چه انتظاری دارید؟ او هم مثل پسر شماست یک دختر ساده و بی آلایش که مثل پسرتان دانشجوست.
بله هنوز خیلی چیزها نمیداند اما یک دل پر محبت و یک رفتار پر احترام دارد. واقعنگر باش مادر من. اگر میبینید دختر مورد پسند پسرتان خوب است خودتان را از قیود پیش ساختهی رسوم رها کنید. نگویید دختر فلانی بهتر است. نگویید آنطور که من میخواهم خوشگل نیست. سیمای او برای پسرتان است، او هم که پسندیده. نگویید رسوم قدیمی و بی حکمت را…کار حکیمانه کنید لطفا.
رفقا خودمانیم افتادم روی دور و از هرکس که دلم خواست گلایه کردم اما بد نیست یک سوزن به خودمان هم بزنیم. آری تحت فشاریم اما این درست نیست که ندیده و نشناخته در همان ترم اول و جلسه اولِ کلاسِ ادبیات بنشینیم نگاه کنیم به همکلاسیهایمان و دل بدهیم به کسی که نمیشناسیش. هیچ توجیهی ندارد که در یک زمان با سه نفر ارتباط داریم. اصلا آقا پسر و دختر خانمی که مدّتهاست باهم دوستید چرا تکلیفتان را روشن نمیکنید؟ راستی اگر شرایط ازدواج را داریم بسم الله اما اگر نمیشود و نمیتوانیم با هم بودنمان توجیهی ندارد. بعد از این همه وقت باهم بودن دیگر بیشتر از این که نمیتوان کسی را شناخت پس بهتر است هرچه زودتر تکلیف را روشن کنیم. دوست داشتن و عاشق شدن حق مسلم ماست اما در مقابل هر حقی تکلیفی هم داریم.مگر نه؟ البته فرضم را بر این گذاشتم که نیّتها ازدواج است وگرنه دیگر هیچ توجیهی برای کار ما نیست. قبول که شرایط بد است قبول که اوضاع آزاردهنده است و همدم نداریم اما بی تعارف معنای این بازی کردن با عواطف چیست؟ شرایط بد توجیهی برای گناه نیست. اصلا دین هم که نداشته باشیم این رفتارها با آزادگی سازگار نیست.
ممنون که درد دلهای یک جوان درد کشیده را خواندید. باور کنید خیلی از این حرفهایی را که گفتم را خودم با همه وجود لمس کردم و فقط سعی کردم به جای دستور و نگاه از بالا آنچه را که کشیدم برای شما به تصویر بکشم! باور کنیم دلیل زیاد شدن این دوستیها شرایط خاص جامعه ما و سختی ازدواج است. لازم نیست موشک هوا کنیم فقط اگر فضای فکری خود را درست کنیم و درست فکر کنیم میتوانیم به جایی برسیم که در دانشگاهها دیگر دوستی با جنس مخالف را نبینیم آن زمانی است که هردانشجویی هر وقت بخواهد بتواند بهترین دوستش یعی همسرش را برگزیند.
نمیدانم این نوشته چقدر تاثیر دارد اما اگر حتی در بهتر کردن فضای فکری یک خانواده و بهم رسیدن دو جوان دردکشیده مثل خودم کمکی کند من به هدفم رسیدهام. من همدردهای زیادی دارم…